برای او
حالم را بخواهی گه گاه گرفته می شود ازتکرار حرفهایت .
وقتی تنها می شوم روحم آرام نیست اما ازتو پنهان می کنم . مپرس که بین بودن ونبودنم. می ترسم با توبودنم همچو این باران زود تمام شود! آنگاه نسیم یادت می برد که لحظه ای پیش خیس من بوده ای .
به زمین بنگر من آرام ازکنار پایت درزمین فرو می روم . بی صدا اما تا عمق زمین می روم تا شاید در طراوت گلی دیده شوم و تو عاشق آن گل شوی بی آنکه بدانی من همان ازدست رفته همیشگی ات هستم.
تیام...